یکی از دوستام، یه کوچولوی 7 ساله داره.

ازونجایی که خیلی کنجکاوه، مدام سوال می پرسه. بعضی سوالاش که خب راحته و زود جوابشو می دیم. اما خداییش یه وقتا یه سوالایی می پرسه که واقعا می مونیم چی جوابشو بدیم! با خودم فکر کردم این سوالاشو با شما درمیون بذارم شاید شما جوابی براش داشته باشین.

می پرسه:

چرا خانوم همسایمون وقتی می ریم خونشون اصلا خوشگل نیست، ولی وقتی تو پارک یا تو مغازه یا یه جای دیگه می بینیمش خیلی خوشگل میشه؟ تازه لباشم صورتی می شه! یعنی آدما وقتی میان تو خیابونا یهو خوشگل میشن؟!!!

یا

چرا سونیاجون، توی شناسنامش نوشته: نام : فاطمه. ولی همه بهش میگن: سونیا ؟!!!

یا یه بار می گفت: خاله "ریش"حرف می زنه؟

 گفتم: ریــــــــــــش؟؟ منظورت همین ریش صورته؟؟؟

 گفت: آره دیگه! اگه ازش سوال بپرسیم جواب می ده؟

گفتم: نه خاله جان! این چه سوالیه! نه حرف نمی زنه، جوابم نمی ده.

گفت: آخه مژگان خانوم،همسایه طبقه بالاییمون، یه روز آمد در خونمون. به مامانم گفت: که می خواد بره اداره استان(منظورش استانداری بود!) گفت گه میخواد بره مص  مص  مصابحه(منظورش مصاحبه بود!) بعد چادر سیاه مامانمو ازش گرفت. بعد تازه آقا فرامرز که شوهرشه، یه عالمه ریشاش بلند شده بود! ازین بلوز سفیدا که روی شلوارشون می ندازن هم پوشیده بود، یقشو هم محکم بسته بود! منکه نمی دونم چرا اینجوری شده بودن ولی فرداش یه جعبه شیرینی خامه ای برامون آوردن. آقا فرامرز هم همش دستشو می کشید به ریشاش و می گفت: خدایی خوب جواب داد. خاله دیدی حرف می زنه؟ تازه خوب هم جواب می ده!!!!

بعد یه نگاه تمسخر آمیز بهم کرد و گفت: خاله توکه بزرگی پس چرا هیچی بلد نیستی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وااای!! منکه کم آوردم!

حالا این یه بخش از سوالاش بود! باقیشو بعداً خدمتتون عرض خواهم کرد!

نکته:(شخصیت ها ساختگی هستند).

 خودمونیم ها، ولی اگه دقت کرده باشین همیشه همه حرف از این می زنن که خانوما باید توی خونه خودشون رو برای شوهرشون آرایش کنن و لباس مرتب بپوشن و عطر و ادکلن استفاده کنن و خلاصه ازین حرفا!!!

حالا این وسط نباید یه پرانتزی یا پاورقی چیزی باز کرد و گفت: آخه بابا!! مگه خانومِ این آقا، دل نداره؟!؟! چطور خانومه بوی ادکلن بده، آقاهه بوی روغن موتور ماشین؟!؟! خانومه موهاشو مدل فشن 2012 درست کنه، آقاهه مدل خشن 1012 ؟!؟!؟! خانوم لباس شیکان پیکان بپوشه، آقا زیرپوش سالای 40-42 خدابیامرز بابابزرگشو؟!؟!؟ خلاصه که آقایون محترم این جور مواقع بدنیست یه نگاهی تو آینه به خودشون بندازن!

بازم خودمونیم، دیگه اینقدرا که من میگمم نیــــــست، ولی خب یه چیزی گفتم که یه چیزی گفته باشم!!! بابا اصلا بیـــخیال!! اصل مطلب این بود که یه جایی یه مطلب خوب خوندم که دوست داشتم برای شما هم بگم، همیــــن! حالا مطلب اینه که:

حسن بن جهم می گويد: بر حضرت موسی بن جعفر عليه السلام وارد شدم، ديدم‏ خضاب فرموده است. گفتم رنگ مشكی به كار برده ايد؟  فرمود: بلی، خضاب و آرايش در مرد موجب افزايش پاكدامنی در همسر او است. برخی از زنان به اين جهت كه شوهرانشان خود را نمی آرايند، عفاف را از دست می دهند.

حديث ديگری از پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله نقل شده: نظيف باشيد و خودتان را شبيه به يهود نكنيد. سپس فرمودند: زنان‏ يهودی كه زناكار شدند بدان جهت بود كه شوهرانشان كثيف بودند و مورد رغبت واقع نمی شدند. خودتان را پاكيزه كنيد تا زنانتان به شما راغب‏ گردند.

راز موفقیت در زندگی

کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه ی رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد رزمی کار سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت که استاد، از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد و استاد نیز پذیرفت. در طول شش ماه استاد فقط روی بدنسازی کودک کار کرد و در طول این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. خبر رسید که تا یک ماه دیگر مسابقات محلی جودو برگزار می شود.استاد به کودک فقط یک فن آموزش داد وتا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن یک فن کار کرد. هنگام انجام مسابقات، کودک در میان اعجاب همگان توانست در مقابل حریفان خود با همان یک فن پیروز شود.  سه ماه بعد نیز کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز مقام اول را کسب کند و سال بعد در مسابقات کشوری، کودک ده سالۀ یک دست توانست مقام قهرمانی را کسب کند. بعد از پایان مسابقات، کودک راز پیروزی اش را از استاد پرسید. استاد پاسخ داد:« دلیل پیروزی تو این بود که اولاً تو به همان یک فن به خوبی مسلط بودی ثانیاً تمام امیدت همان یک فن بود ثالثاً اینکه تنها راه مقابله و دفاع در برابر این فن، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دستی نداشتی!

یادبگیر که در زندگی از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی. راز موفقیت در زندگی، داشتن امکانات نیست، بلکه استفاده از بی امکانی به عنوان نقاط قوت است.