داستانک
یادداشت هایی برای زندگی
دین و خانواده
نگارش در تاريخ 11 / 2 / 1391برچسب:, توسط س.م.ن

طبیب فهمیده

جوانی دست پیرزنی را گرفته و به دنبال خود می برد. در راه شخصی به آنها رسید و گفت: این کیست و به کجایش می بری؟

گفت: مادر من است و ناخوش، او را نزد طبیب می برم.

گفت: شوهرش بده خوب می شود.

مادر گفت: ای فرزند! چه طبیب فهمیده ای بود که اینهمه وقوف و مهارت داشت!...

 


نظرات شما عزیزان:

شاداب
ساعت16:12---12 ارديبهشت 1391
ه ه ه ه ه ه جالب بوووووووووووود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





اسلایدر

دانلود فیلم